...و عبور باید کرد

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۷/۰۹/۲۱

دل خوشی...

دوشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ق.ظ

می خواستم دیگه ننویسم و مطلب قبلیم خرین مطلب این وبلاگ باشه...اما انگار بعضی وقتا دل آدم وسوسه می شه برای نوشتن و ثبت کردن...
دیروز راه افتادیم به سمت شهرستان برای مسافرت...موقع بدی بود شب شهادت و من مطمئن بودم که مثل دفعه ی قبلی که همه ی فامیل در روز رحلت پیامبر صلوات الله علیه برای سفرهی نذری دور هم جمع شده بودن خواهد گذشت ...چون اون روز رو ما بچه ها ! فقط با خنده و شادی که حاصل مدت هاهمدیگرو ندیدن بود گذروندیم...
بعد از ظهر حدود ساعت 8 رسیدیم خونه ی پدر بزرگم...عمو و دو تا بچه هاش و عمه ام و دو تا بچه هاش هم بودن...با هم می گفتیم و می خندیدیم و از این که بچه ها هستن و شلوغ کاری می کنن شاد و شنگول بودیم...در پس همه ی این بگو بخند ها امروز... یادم می اومد و فکر این که اگر واقعا فردا همان سال روز شهادت بانو باشه اینهمه شادی و دور هم جمع شدن چقدر کار بی شعورانه و بی ادبانه ای می تونه باشه...بعد از اون جا...شب قرار بود بریم خونه ی خاله که بچه هاش منتظرمون بودند...من رسما به آبجیم گفتم که اگه رفتیم اون جا دیگه خنده و شادی تعطیل...می گیم خسته ایم می خوایم بخوابیم...می ریم تو رخت خواب روضه و مداحی گوش می دیم و کمی حس و حال ناراحتی برای رسیدن فاطمیه می گیریم...وقتی رسیدیم خونه ی خاله...از همون اول می گفتیم که بچه ها فردا فاطمیه است بیاید یه کم مراعات کنیم...دختر دایی و دختر خاله ام که ده دوازده سالی دارن هر موقع من رو می بینن سوالای دینی و مذهبی و تو این مایه هاشون رو ازم می پرسن از چه آدمی هم بنده های خدا می پرسن !! قبل از همه گفتم من خوابم میاد...می خوام بخوابم...اومدن کنارم...شروع کردن به سوال کردن...منم دیدم فرصت خوبیه خواستم در مورد فاطمیه و شهادت حضرت زهرا باهاشون حرف بزنم...کم کم شروع کردم پرسیدم می دونید چرا می گیم خنده نکنید و غمگین باشید فردا شهادته؟ گفتن...نه...گفتم پس بذارید براتون بگم...از لحظه ی رحلت پیامبر صلوات الله علیه شروع کردم...

وقتی داشتم از خوردن شلاق های اون نامرد ملعون به دست های بانو که دست حضرت علی رو رها نمی کرد می گفتم خیلی ناراحت و متاثر بودند و چشماشون اشک آلود شده بود...همین صحنه رو که دیدم...گفتم خدایا شکرت عذاب وجدان امشبم رو با این لحظه که تونستم حتی شده یک قطره اشک و ناراحتی و تاثر از مظلومیت بانوت رو به چشم یکی بیارم برطرف شد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۰۵
مانا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">